تو اونجا و من اينجا ، امان از درد دوري
من ماندم و روياها ، نه شوق و نه سروري
امان از درد دوري ، امان از درد دوري
دور از تو من ندارم ، نه شور و نه غروري
آه اي خداي عالم ، تا كي غم صبوري؟!
هجرت اجباري اگه ، از تو جدا كرده منو
خيال نكن كه لحظه اي ، عشقت رها كرده منو
همش به خود اميد ميدم ، به طفل دل نويد ميدم
ميگم تموم شد حادثه ، فصل رهايي ميرسه
دور از تو ناله غمت ، در دل من شكفته
اشكام غم هامو به همه ، دونه به دونه گفته
خدا ميدونه بي تو من ، يه روز خوش نديدم
گريه كرده هركسي كه ، قصه امو شنفته
امان از درد دوري ، امان از درد دوري
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0