نمي داند دل تنها ميان جمع هم تنهاست
مرا افكنده در تنگي كه نام ديگرش درياست
تو از كي عاشقي؟ اين پرسش آيينه بود از من
خودش از گريه ام فهميد مدت هاست ، مدت هاست
به جاي ديدن روي تو در خود خيره ايم اي عشق
اگر آه تو در آيينه پيدا نيست عيب از ماست
جهان بي عشق چيزي نيست جز تكرار يك تكرار
اگر جايي به حال خويش بايد گريه كرد اينجاست
من اين تكرار را چون سيلي امواج بر ساحل
تحمل ميكنم هرچند جانكاه است و جانفرساست
در اين فكرم كه در پايان اين تكرار پي در پي
اگر جايي براي مرگ باشد ، زندگي زيباست !
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0